یادباد آن صحنههای رزم عشاق نمونه
پر شده اینجا هواشان، هم چو بوی عطر پونه
دشتها پر شد ز لاله، نغمههای عاشقانه
قد کشید از خون پاکان، لالههای واژگونه
یادتان خوش ای رفیقان، ای شهیدان خدایی
ای بلاجویان عاشق، بلبلان بینشونه
آمدند اینک دوباره آن پرستوهای عاشق
در میان جمع نالان، خسته از دور زمونه
مادران قد خمیده با دلی پر زآرزوها
نقش بسته چهرههاشان، اشکهای دونه دونه
دستها عکس جوانی، زیر لب ذکری گرفته
از خدا میخواهد او را، کاش برگردد به خونه
سهم ما هم مانده بر جا، از میان اشک و لبخند
غربت شبهای تار و گریههای بیبهونه